خدای من
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم،
تو را وفا دار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم،
تو را گرم دیدم و در سرد ترین لحظات به سراغت آمدم،
اما...
اما...
تو در من چه دیدی که به من وفادار ماندی...؟؟
ســــــــلامتي پسري که لاشــــــي بازيرو بلد بود اما واسه هيچ دختري امتـــــــحانش نکرد...
( پست ثابت )
انگار دلت منتظر بهونه ست
دربدر یه حرف عاشقونه ست
انگار پریشون شده قلب نازت
غم میریزه از آهنگهای سازت
انگار دلت بدجوری داغون شده
بدبیاری آورده مجنون شده
انگار غریبه شدی با دست من
بیگانه ای با چشمهای مست من
انگار که تب داری کمی سردته
شاید بهونه ات مال این دردته
خسته شدی خسته و بی حوصله
می خوای بگیری از دلم فاصله ؟
ولی بدون که بی تو من می میرم
با گرمی دست تو جون می گیرم
یادم باشد: از هیچکس متنفر نباشم، حتما او هم عزیز کسی است ...
یادم باشد: لگد به بخت کسی نزنم ، شاید این تنها بختش باشد . .
یادم باشد: باعث نگرانی کسی نشوم ،شاید مادرش نگرانش است
یادم باشد: تجمل وارد زندگی و ظاهرم نشود، شاید کودک فقیری دورا دور نظاره گر من است ...
یادم باشد: بخشنده باشم، شاید یکی محتاج بخشش باشد ...
یادم باشد: دوستان زیادی داشته باشم ، چون دوستان بسیار، باز کم هستند و حتی یک دشمن زیاد است ...
یادم باشد : همیشه بخندم ، چون دیگرانی هستند که علت شادیشان شادی من است ...
و یادم باشد ...
جاده که تن تو باشد
تصادف
با هر مانعی
لذت بخش است
پس
بوسه را بیخیال
گاز می دهم
تا آماده حرکت شویم
کمر بند ها را باز کن
تا سرعت بگیرم
در باریک ترین کمر بندی
دستی بکشم
تا انتهای قوس
دور تا دورت / بپیچم
کمی از که از گردنه پایین بیایم
گم می شوم
لای دو میدان
جاده را تا انتها پایین می آیم
سر / به دو راهی می گذارم
هیجان / فریاد
جاده که بارانی شد
سر به شانه ات می گذارم
ترمز...
فرمان بده
که تا همیشه پارک کنم
در جاده ای
که تنها مسافرش من بودم
مسافری که همین یک جاده را می شناخت....
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست!
هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم ،
ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد ،
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی ،
یک خط کشیدی تنها ،
آن هم روی من . . .!!!
مى خواهى بروى؟
بهانه مى خواهى؟
بگذار من بهانه را دستت دهم..
برو و هركس پرسيد چـــرا؟
بگو لجوج بود!
هميشه سرسختانه عاشق بود..
بگو فرياد مى كرد!
همه جا فرياد مى كرد که فقط مرا مى خواهد..
بگو دروغ مى گفت!
مى گفت هرگز ناراحتم نكردى..
بگو درگير بود!
هميشه درگير افسون نگاهم بود..
بگو بی احساس بود!
به همه فریاد ها،
توهین ها
و اخم هایم، فقط لبخند می زد..
بگو او نخواست!
نـخـواسـت كـسـى جـز مـن در دلــش خـانـه كـنـد............